غغنوس

ساخت وبلاگ
برادر شوهر اومده از المان،برای من و همسر نفری چس یورو و برای دخترک یه سه چرخه از اینجا خریده..اولش خیلی غمگین شدم که چرا برای بزرگترین برادر تنی اش همچین چیزی سوغاتی اورده..بعدش گفتم خب من که باهاش حرف نمیزنم، اون اولین باره منو میبینه و نمیدونه چی میخوام،اون یه زمانی نیاز به پول داشت و همسر نتونست بهش برسونه،اون کینه شتریه و همچنین کم سن و سال ،خب چرا باید من و همسری رو مثل بقیه خواهر برادراش تحویل بگیره..من که نیازی به پول و سوغاتی اش ندارم...و از همه مهم تر باید متناسب با سوغاتی ای که آورده باید بعد که برمیگرده یه چیزی برای دوست دخترش یا خودش بگیریم...همون بهتر که همینا بوده سوغاتی اش:/اخیییییش...ولی ده روز مونده به اومدنش به معنای واقعی کلمه پاره پاره شدم...جوری خونه زندگیم رو سابیدم ک برقش چشمارو کور می‌کنه وخب زانو هامم به فنا رفته و اندازه ده برابر زمانی که سالم بودم تحرک داشتم...ولی نتیجه اش خیلی خوب شده و باکسن لق برادر شوهر چون که خودم زندگی میکنم و لذت میبرم از این خونه زندگی + نوشته شده در جمعه چهاردهم اردیبهشت ۱۴۰۳ ساعت 1:3 توسط  |  غغنوس...ادامه مطلب
ما را در سایت غغنوس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ighoghnosafge بازدید : 2 تاريخ : پنجشنبه 20 ارديبهشت 1403 ساعت: 13:58

دخترکم تو مهد ارومه،مربیش باهاش صبحونه میخوره وهرچی که داره با دخترم تقسیم می‌کنه و خوشبختانه که دختر شکم دوستیه واصلا شاید برا همینه که با مربیش کنار اومده! _هر چی خوراکی برا دخترک می‌زارم کم میخوره یا اصلا نمیخوره،انگار اونایی که مربیش بهش میده مزه بهشت داره،خوراکیایی که من گذاشتم مزه کوفت میده! اجیل،میوه ولقمه مگه میشه مزه کوفت بده اخه دختر جان؟!_ الگوی بالا تنه رو شروع کردیم:)الان تو آسمونام:)))_زانوم الان به شدت درد می‌کنه... زانوم جان عزیز فردا که بیدار شدم لطفاً زیاد اذیت نکن با تشکر! + نوشته شده در شنبه هجدهم فروردین ۱۴۰۳ ساعت 4:0 توسط  |  غغنوس...ادامه مطلب
ما را در سایت غغنوس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ighoghnosafge بازدید : 9 تاريخ : يکشنبه 2 ارديبهشت 1403 ساعت: 16:02

دخترکم بیشتر از بیست و چهار ساعته که شکمش کار نکرده.. نگران کننده ست!..تو یه گروهی عضوم که اونایی که تازه مامان شدن عضوشن..یکیشون یه پسر به دنیا آورده بود و چند ماه اول که دفع و ایناش مشکل داشت یه روز زد به سیم آخر و گفت وقتی مامان نبودم دغدغه ام چاپ مقاله و کار علمی و برو بیا تو دانشکده بود،دانشجوی موفقی بودم ولی الان چی؟! دغدغه ام چیه..عن اقا!_مادر شدن خیلی عجیبه.._ساعت داره میشه چهارصبح و من باید هفت بیدار شم و آماده شیم و هشت به سرویس برسیم..امیدوارم دخترم بزاره تو کلاس شرکت کنم وتو مهد سرگرم شه،شکمشم کار کنه + نوشته شده در یکشنبه سیزدهم اسفند ۱۴۰۲ ساعت 4:1 توسط  |  غغنوس...ادامه مطلب
ما را در سایت غغنوس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ighoghnosafge بازدید : 17 تاريخ : يکشنبه 20 اسفند 1402 ساعت: 15:34

80روز دیگه تموم میشه این دوره و آیا از من یه خیاط در میاد؟!تو تابستون معلوم میشه.._مادر شوهر آب پاکی رو ریخت و گفت همون‌طور که من بچه ها مو ننداختم سرت که غذا بده و آماده شون کن،تو ام بچه تو نریزون سرم:/_خوبه مهد داره ،فقط مشکل سرویس بردن دخترکمه که عصا زنان باید انجامش بدم و کلی وقت میگیره عوضش منت مادرشوهر لا موجود.._میخواستم عوض نگهداری دخترک برای خواهر شوهر و مادر شوهر یه سال رایگان لباس بدوزم که کنسله و سوبل وچوبل حساب میشه براشون:)) + نوشته شده در سه شنبه هشتم اسفند ۱۴۰۲ ساعت 2:20 توسط  |  غغنوس...ادامه مطلب
ما را در سایت غغنوس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ighoghnosafge بازدید : 17 تاريخ : چهارشنبه 9 اسفند 1402 ساعت: 21:08

وقتی تیلیادر شدم ،اینجا یه شهرک بازی درست میکنم تا هیچ بچه ای تو حسرت بازی مخصوصا چرخ و فلک نباشه..

+ نوشته شده در جمعه هفدهم شهریور ۱۴۰۲ ساعت 1:51 توسط  | 

غغنوس...
ما را در سایت غغنوس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ighoghnosafge بازدید : 66 تاريخ : شنبه 18 شهريور 1402 ساعت: 16:10

خب من دوسال و چند ماهه که از عقدم میگذره..من ازدواج کردم و حتی یه دختر کوچولو دارم ولی هنوزم که هنوزه بعضی وقتا این کرم به جونم میوفته که فلانی که هشت نه سال پیش یه مدت باهاش رابطه ی دورادور داشتم و حتی از نزدیک ندیدمش وفقط صداشو شنیدم و یه عکس از خودش تو وبلاگش گذاشته بود برای من که ببینمش و اون حتی عکس هم منو ندیده بود!!! چیکار می‌کنه الان؟!!!وااااای خداااااای من...ما قرار مدار ازدواج ام گذاشته بودیم حتی!_فک کنم چون اون اولین نفری بود که باعث شده بود ضربان قلبم بره بالا!_ولی با همه ی این احوالات آقای همسر عزیز تر از جان دلیل زنده بودن و نفس کشیدن منه:)) + نوشته شده در شنبه سوم تیر ۱۴۰۲ ساعت 2:44 توسط  |  غغنوس...ادامه مطلب
ما را در سایت غغنوس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ighoghnosafge بازدید : 44 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 13:52

دوسال و چند ماه پیش که کرونا گرفته بودم و ریه ام سفید شده بود و بدون اکسیژن پوستم در عرض چند ثانیه بنفش میشد و احتمال مردنم خیلی خیلی خیلی بیشتر از زنده بودنم بود اگه بهم میگفتن تو زنده می‌مونی ولی سایه ی مریضی هیچ وقت از رو سرت برداشته نمیشه....خب من قبول میکردم همچین چیزی رو..من هنوز خیلی جوون تر از اونیم که بمیرم....هر چند که احتمالش هست تو عمل پیش روم این اتفاق بیوفته...خوشحالم که ازدواج کردم...مادر شدم..زندگی مشترک رو تجربه کردم...دخترکم به من گفت ماما..با اینکه همه‌ی این زندگی مشترک با درد قاطی بوده ولی خوشحالم از تجربه‌هام تو این مدت بعد از تجربه ی نزدیک به مرگم در ایام کرونا.._امروز تیر خلاصو زدن و گفتن حتما باید تعویض مفصل انجام بشه و من هنوز تو ناباوری ام... + نوشته شده در پنجشنبه پانزدهم تیر ۱۴۰۲ ساعت 0:22 توسط  |  غغنوس...ادامه مطلب
ما را در سایت غغنوس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ighoghnosafge بازدید : 43 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 13:52

امشب داشتم تو استوریا چرخ میزدم ک دیدم فلانی امشب عروسیش بوده،فلانی آدمی بود که میتونست یکی از دوستای صمیمیم بشه ولی من نخواستم...نمی‌دونستم این نخواستن به اینجا می‌کشه کارش وحس میکنم حالم خوب نیست..

+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و یکم تیر ۱۴۰۲ ساعت 2:50 توسط  | 

غغنوس...
ما را در سایت غغنوس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ighoghnosafge بازدید : 45 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 13:52

بالاخره رفتم رادیو گرافی...و خب جوابش غم انگیز بود...باید تعویض مفصل انجام بدم..اونم هر دوپا..اون همه امیدواریم یهو پودر شد...

۲۷سالمه..و خب یه آدم چقدر تحمل درد رو داره؟!

هزینه اش حدودا ۱۰۰فاکینک میلیون تومنه...حتی نوشتنشنم آسون نیست..

+ نوشته شده در دوشنبه یکم اسفند ۱۴۰۱ ساعت 0:37 توسط  | 

غغنوس...
ما را در سایت غغنوس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ighoghnosafge بازدید : 73 تاريخ : شنبه 13 اسفند 1401 ساعت: 13:00

عمیقأ دلم میخواد بتونم یه سری کارا انجام بدم ..اونم راحت ..بدون اذیت شدن..مثل راه رفتن و بلند شدن ونشستن!فصلا عوض شدن..نفهمیدم بهار چه جوری اومد..تابستون کی شروع شد،پاییز چه شکلی بود واینم از زمستون........اصلا آخرین بار که پله ها رو عادی بالا پایین میکردم کی بود؟!آخرین بار که با دخترکم رفتم بیرون چجوری بود؟!....یعنی باید با این وضعیت کنار بیام؟!!!!! + نوشته شده در سه شنبه بیستم دی ۱۴۰۱ ساعت 0:47 توسط  |  غغنوس...ادامه مطلب
ما را در سایت غغنوس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ighoghnosafge بازدید : 48 تاريخ : سه شنبه 11 بهمن 1401 ساعت: 11:25